۱۳۸۸/۰۹/۰۸

رسول ترک

مرحوم «حاج رسول دادخواه تبريزى‏» يكى از مهاجران حقيقى بود كه با توبه، از عالم حيوانى و نفسانى خود مهاجرت كرد و سرانجام در جمع مهاجران الى الله قرار گرفت.

وى مردى قوى هيكل و مشهور به فسق بود كه از ارتكاب گناهان صغيره و كبيره ابايى نداشت. او را به عنوان «رسول ترك‏» مى‏شناختند. يك سال در ماه محرم الحرام كه هيئت آذربايجانى‏هاى مقيم تهران مراسم عزادارى برپا كرده بودند، او نيز مانند ديگر شركت كنندگان سر از پا نمى‏شناخت و براى عرض ادب به مقام شامخ سالار شهيدان درآن مجلس شركت مى‏نمود.

گروهى از محترمان هيئت كه «رسول ترك‏» را خوب مى‏شناختند، از حضور فعال و همكاريش در كارهاى هيئت ناراحت‏شده، جوانى را به عنوان قاصد به سوى او روانه كردند تا به او بگويد ديگر به هيئت نيامده و در مجلس شركت نكند.

«رسول ترك‏» به شدت ناراحت مى‏شود و هيئت را ترك مى‏كند.

يكى از مسؤولان هيئت، شبى در عالم رؤيا خوابى مى‏بيند و پس از بيدار شدن از خواب، سراسيمه به طرف منزل رسول ترك حركت مى‏كند. وقتى با رسول ترك روبرو مى‏شود و او را به هيئت دعوت مى‏كند; رسول مى‏گويد: شما مرا بيرون كرديد، حالا دعوت مى‏كنيد؟ بايد بگوييد چه اتفاقى افتاده است.

وى ماجراى خواب خود را اين گونه بيان مى‏كند:

شب در عالم خواب ديدم در صحراى كربلا هستم و خيمه‏هاى امام عليه السلام برافراشته است. جلو راه ورودى به خيمه‏ها سگى هار و درنده ايستاده بود و به هر دشمنى كه قصد حمله به خيمه‏ها را داشت‏حمله مى‏كرد و مانع ورود دشمنان به محوطه خيام مى‏شد. بدن آن حيوان بدن سگى بود; اما سر و صورتش، سر وصورت تو بود.

رسول ترك با شنيدن اين ماجرا مى‏گويد: راست مى‏گويى؟ يعنى من سگ در خيمه‏هاى حسين عليه السلام بودم؟

هنگامى كه پاسخ مثبت مى‏شنود، از خود بى خود مى‏شود و توبه مى‏كند و در جمع محبان حقيقى و مهاجران الى الله قرار مى‏گيرد   .

كار رسول ترك به جايى رسيد كه در آخرين لحظات عمر چشمانش را باز كرد و صدا زد: آقام گلدى، آقام گلدى (آقايم آمده، آقايم آمده.)

اين غلام آزاد شده امام حسين عليه السلام سرانجام در سال  1339  هجرى شمسى مطابق با شب  15  رجب سال  1380  هجرى قمرى جان به جان آفرين تسليم كرد و در قبرستان «نو» واقع در قم روبروى حرم مطهر حضرت معصومه عليها السلام مدفون گرديد. مرقد اين عاشق دلباخته واقع در ضلع غربى قبرستان در كنار مرقد مرحوم كربلايى كاظم مى‏باشد   .

تا دلم در حرم قرب تو يابد راهى

آتشى زن به وجودم كه برآيد آهى

سفر از خويش نكردم كه رهم دور افتاد

ورنه تا كعبه وصل تو نباشد راهى

تو به يك كاه دو صد كوه گنه مى‏بخشى

من بيچاره چه سازم كه ندارم كاهى

به جز از تو كه كشى ناز گنه كاران را

نشنيدم كه كشد ناز گدا را شاهى 

 

مطلب از اين آدرس گرفته شده:

http://ardehal.blogfa.com/83123.aspx

 
 
_


۱۳۸۸/۰۹/۰۷

دریافت نرم افزار "تلسکوپ مجازی"

دریافت نرم افزار "تلسکوپ مجازی"
Stellarium

اين نرم افزار يکي از نرم افزارهاي زيباي آموزشي نجوم مي باشد که با آن مي توانيد علاوه بر يادگيري صور فلکي و زواياي آسماني، به ساعت دقيق ابتدا و انتهاي ماه هاي قمري نيز دست يابيد ، همچنان تمامي وقايع مربوط به آسمان که بر اساس محاسبه قابل پيش بيني هستند را مي توانيد ملاحظه فرماييد.

به راحتي مي توانيد عيد فطر و اول رمضان را نيز تعيين فرماييد

ابتدا تمامي قطعات را دريافت فرماييد و سپس از طريق نرم افزار win rar يکي از آنها را باز فرماييد جهت دریافت:

کلیک کنید

۱۳۸۸/۰۹/۰۲

منطقه ی زیبای شازند و سد هندودر


با سلام
این تصاویر مربوط به بهار همین امسال یعنی سال 1388 است که در محدوده ی شازند اراک گرفته شده که شامل جاده ی زیبا به سوی هندودر می باشد که تصویر سد خاکی آن منطقه را نیز می توانید ملاحظه فرمایید، که علاوه بر استفاده کشاورزی همانطوری که ملاحظه می فرمایید، پرورش ماهی نیز در آن می باشد.
لطفا در صورتی که از عکس ها استفاده می فرمایید منبع آن نیز ذکر شود



--
ارسال توسط علی به ایران گردی در 11/23/2009 02:26:00 AM

۱۳۸۸/۰۸/۳۰

روزگاری،درهیچ خانه ا�� اسلام راه نداشت

روزگاری،درهیچ خانه ای اسلام راه نداشت،جزخانه رسول خدا(ص)که خدیجه هم درآن بودومن سومین آنان بودم.نوروحی ورسالت رابه چشم میدیدم،وبوی نبوت رامیشنیدم.هنگامیکه وحی نازل میشد،ناله شیطان رامیشنیدم.
امام علي عليه السلام
خطبه قاصعه

۱۳۸۸/۰۸/۲۹

قيمت معجزه


قیمت معجزه ( داستانی بسیار زیبا و خواندنی )



وقتي سارا دخترک هشت ساله اي بود، شنيد که پدر ومادرش درباره برادر کوچکترش صحبت مي کنند. فهميد برادرش سخت بيمار است و آنها پولي براي مداواي او ندارند. پدر به تازگي کارش را از دست داده بود و نمي توانست هزينه جراحي پرخرج برادر را بپردازد. سارا شنيد که پدر آهسته به مادر گفت: فقط معجزه مي تواند پسرمان را نجات دهد.



سارا با ناراحتي به اتاق خوابش رفت و از زير تخت، قلک کوچکش را درآورد. قلک را شکست، سکه ها را روي تخت ريخت و آنها را شمرد، فقط 5 دلار.



بعد آهسته از در عقبي خانه خارج شد و چند کوچه بالاتر به داروخانه رفت. جلوي پيشخوان انتظار کشيد تا داروساز به او توجه کند ولي داروساز سرش شلوغ تر از آن بود که متوجه بچه اي هشت ساله شود. دخترک پاهايش را به هم مي زد و سرفه مي کرد، ولي داروساز توجهي نمي کرد، بالاخره حوصله سارا سر رفت و سکه ها را محکم روي شيشه پيشخوان ريخت.



داروساز جا خورد، رو به دخترک کرد و گفت: چه مي خواهي؟
دخترک جواب داد: برادرم خيلي مريض است، مي خواهم معجزه بخرم.
داروساز با تعجب پرسيد: ببخشيد؟!!



دختـرک توضيح داد: برادر کوچک من، داخل سـرش چيزي رفته و بابايم مي گويـد که فقط معجـزه مي تواند او را نجات دهد، من هم مي خواهم معجزه بخرم، قيمتش چقدر است؟
داروساز گفت: متاسفم دخترجان، ولي ما اينجا معجزه نمي فروشيم.
چشمان دخترک پر از اشک شد و گفت: شما را به خدا، او خيلي مريض است، بابايم پول ندارد تا معجزه بخرد اين هم تمام پول من است، من کجا مي توانم معجزه بخرم؟


مردي که گوشه ايستاده بود و لباس تميز و مرتبي داشت، از دخترک پرسيد: چقدر پول داري؟
دخترک پول ها را کف دستش ريخت و به مرد نشان داد. مرد لبخنـدي زد و گفت: آه چه جالب، فکـر مي کنم اين پول براي خريد معجزه برادرت کافي باشد!
بعد به آرامي دست او را گرفت و گفت: من مي خواهم برادر و والدينت را ببينم، فکر مي کنم معجزه برادرت پيش من باشد.
آن مرد ، دکتر آرمسترانگ فوق تخصص مغز و اعصاب در شيکاگو بود.


فرداي آن روز عمل جراحي روي مغز پسرک با موفقيت انجام شد و او از مرگ نجات يافت.
پس از جراحي، پدر نزد دکتـر رفت و گفت: از شما متشکـرم، نجات پسرم يک معجـزه واقعـي بود، مي خواهم بدانم بابت هزينه عمل جراحي چقدر بايد پرداخت کنم؟
 

دکتر لبخندي زد و گفت: فقط 5 دلار



سالروز زيباترين وصال مبارك

جز‎اوج محبت علي اوجي نيست
دربحربجزكرامتش موجي نيست
دركل ممالك ومذاهب به جهان
مانندعلي وفاطمه زوجي نيست
سالروز زيباترين وصال مبارك

۱۳۸۸/۰۸/۲۶

یک داستان زیبا به نقل از تفسیر امام حسن عسگری

 
 

Sent to you by Ali via Google Reader:

 
 

via یقین - yaghin by yaghin on 11/16/09

<!-- /* Font Definitions */ @font-face {font-family:"Cambria Math"; panose-1:2 4 5 3 5 4 6 3 2 4; mso-font-charset:1; mso-generic-font-family:roman; mso-font-format:other; mso-font-pitch:variable; mso-font-signature:0 0 0 0 0 0;} @font-face {font-family:Calibri; panose-1:2 15 5 2 2 2 4 3 2 4; mso-font-charset:0; mso-generic-font-family:swiss; mso-font-pitch:variable;

 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۸۸/۰۸/۲۵

تقسیم فایل های بزرگ به فایل های کوچک تر

با سلام
حتما تا به حال با این مشکل برخورد داشتین که می خواستین یک فایل رو ارسال کنید ولی به دلیل بالا بودن حجم فایل و چه بسا بالاتر بودن از توان Attach در ایمیل شما موفق نشدین، امیدوارم با دیدن این فایل فلش بتونید فایل های سنگین رو به اونگونه که می خواین ارسال بفرمایید.
لطفا فایل رو دانلود کنید

۱۳۸۸/۰۸/۲۴

سختي هاي دوستان خداوند بيشتر است


الكافي    ج‏2    253    باب شدة ابتلاء المؤمن .....  ص : 252
 
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ أَشَدُّ النَّاسِ بَلَاءً الْأَنْبِيَاءُ ثُمَّ الْأَوْصِيَاءُ ثُمَّ الْأَمَاثِلُ فَالْأَمَاثِل‏
 
امام باقر عليه السّلام فرمود: در ميان مردم بلاى پيغمبران از همه سخت‏تر است، سپس اوصياء و بعد از آنها نيكوتران از مردم بترتيب.

کسي که عشق خود را پنهان نگاه دارد

منهاج النجاح في ترجمة مفتاح الفلاح، مقدمه‏2، ص: 87
بى‏شغلم و سزاست به خمخانه كار من             مزدم قبول توست كتاب و قباله چيست‏
 13- محدّث شهير سيّد جزائرى در «انوار نعمانيّه» در عنوان نور في الحبّ و درجاته روايت نقل كرده است از ابن عبّاس‏
عن النّبىّ صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم انّه قال: من عشق و كتم و عفّ غفر اللَّه له و أدخله الجنّة

۱۳۸۸/۰۸/۲۰

تار نوازی زیبا توسط یکی از دوستان

با سلام
ایشون همون دوستیه که اون دفعه ای سه تار زیبایی رو که می نواختن شنیدید.
آقای پدرام دانشفر
خوشحالم از اینکه اولین بار نوازندگی ایشون از طرف بنده منتشر میشه
البته با اجازه ی خودشون

دانلود کنید

__._,_.___

Attachment(s) from Ali Sharifi

1 of 1 File(s)



دو چیز خنک تر از یخ

شِیئان ِ عَجیبان هُما اَبرَدُ مِن یَخ

شِیخٌ یَتَصَبّا و صَبیٌّ یَتَشَیَّخ

 

یعنی: دو چیز عجیب هستند که از یخ هم خنک ترند، اول، بچه ای که ادای پیرمردها را در می آورد و دیگری پیر مردی که ادای بچه ها را در می آورد

"البته در این شعر طنز فارسی و عربی مخلوط است"


شیئان عجیبان هما ابرد من یخ ... شیخ یتصبا و صبی یتشیخ

قابليت Reader

۱۳۸۸/۰۸/۱۹

...ربنا لا تجعلنا

رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ (47) اعراف
پروردگارا، ما را در زمره گروه ستمكاران قرار مده‏

رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمينَ (85) یونس
بار الها ما را دستخوش فتنه اشرار و قوم ستمكار مگردان‏

۱۳۸۸/۰۸/۱۸

عکس دوستانم

 
سلام
این هم عکس چند نفر از دوستان و همکاران خیلی خوبم که اخیرا کاپ اخلاق رو در مسابقات فوتسال داخلی به دست آوردن
آقایان:
امینی، سیف علیان، خوشبخت
و
میرزایی، آبکار

۱۳۸۸/۰۸/۱۷

یک پرنده ی زیبا



فکر می کنم نام این پرنده فاخته باشه که در حال نوش جان کردن حشره ای است که صید کرده
این عکس 11 خرداد 88 در کوهستان های اطراف اراک گرفته شده

بقیه عکس ها رو از اینجا ببینید ...

--
ارسال توسط علی به دنیای عکس در 11/08/2009 02:05:00 AM

۱۳۸۸/۰۸/۱۳

مرد خدا

از آن مرد خدا از دیده ی عامی بود پنهان

که عارف داغ بر دل دارد و زاهد به پیشانی

................

ای شیخ خاطرم به حدیث تو شاد نیست

عاشق نیی مرا به تو هیچ اعتماد نیست

و جناب حافظ هم که همه می دونن چی فرموده:

زاهدان کین جلوه در محراب و منبر می کنند ......

۱۳۸۸/۰۸/۱۱

رؤیت خورشید از فراز سرخ کوه یا همان کوه سرخه و یک رنگین کمان

سلام
این عکس ها مربوط به امروز صبح هست
جاتون خالی بود
راستی، اون عکس رنگین کمان آخرین عکس به شمار میاد و در هنگام برگشت از شهرک گردو بود که شکار شد

عکسا رو می تونید اینجا ببینید

--
ارسال توسط علی به کوهستان در 11/02/2009 04:44:00 AM

گل های زیبا



سلام
این گل های زیبا رو که در باغچه بودن دیدم و حیفم آمد در دیدن این زیبایی تنها باشم

۱۳۸۸/۰۸/۱۰

دانلود صوتی شعر زیبای محترم دلبرا نازنینا

می توانید این شعر را به صورت صوتی از لینک زیر دانلود کنید:


...........

محترم دلبرا نازنینا

دلفریبا بتا مه جبینا

گلرخا شاهدا حور عینا

ای به ملک وفا بی قرینا

...

سرو اگر بیند آن سیم ساقت

سوزد از آتش اشتیاقت

تلخ کامم مکن از فراقت

ای لبت شکر و انگبینا

...

دلفریبا بتا ماه رویا

شاهدا گلعذارا نکویا

آهوان نرگسا مشک مویا

ای خم طره ات عنبرینا

...

ای صنم ترک جور و جفا کن

عهد با هر که بستی وفا کن

با خدا رو به صدق و صفا کن

انه ینصر المحسنینا

...

ای خطت سبزه نوبهاری

وی لبت غنچه لاله زاری

طره ات رشک مشک تتاری

عارضت نوگل فر و دینا

...

گلرخا سرو قدا نگارا

چون شود از کرم ناز دارا

پرسی احوال عشاق زارا

ای دل و جان به نازت رهینا

...

نازکن هرچه خواهی حبیبا

جور کن هرچه دانی رقیبا

فاح خد بنار لهیبا

لاح عین بسحر مبینا

...

زابروی نازت ارفتنه خیزد

از بلا دل به زلفت گریزد

گرید از شوق و بر خاک ریزد

عاشق از دیده ماء معینا

...

من گر اشراقیم یا رواقی

نالم از سوز و ساز عراقی

مستم از غمزه چشم ساقی

ربنا یغفر المذنبینا

...

تا ز لاهوتیان در فراقم

با خراباتیان هم ایاقم

بیخود از باده اشتیاقم

لذت الراح للشاربینا

...

محو آن یار غیب و شهودم

شد عدم اختیار وجودم

یافتم دل که گم کرده بودم

در خم زل آن مه جبینا

...

من کیم بلبل خوشنوایی

خاری از بوستان وفایی

کشتی عشق را ناخدایی

خرمن حسن را خوشه چینا

...

زاهدم یا که شاهد پرستم

عاقلم یا که مجنون و مستم

عاشقم محو یار الستم

وجهه جنت العاشقینا

...

زد غم عشق بر دل شرارم

وز فراقت بتا بی قرارم

گر چه در باغ حسن تو خارم

خوشترم از گل و یاسمینا

...

منکه مجنون لیلای عشقم

چون غزالان صحرای عشقم

منکه صیاد عنقای عشقم

صید ناز توام نازنینا

...

وصف رویش ز گلزار بشنو

ذکر او از گل و خار بشنو

زاهل ایمان شو از یار بشنو

انه یفرح المؤمنینا

...

باری ای بی نوایان عالم

ای شهان وی گدایان عالم

بعد مرگ است پایان عالم

روز عدل جهان آفرینا

...

روزی از ذات یکتای داور

نیک و بد راست پاداش و کیفر

نیست یکسان مطیع و ستمگر

دوزخی اهل خلد برینا

...

ای نیاز رهت از الهی

نظم خوشتر ز درّ ثمینا

این شعر از مرحوم حکیم مهدی الهی قمشه ای پدر جناب دکتر حسین الهی قمشه ای و مترجمه قرآن کریم است