۱۳۸۹/۰۹/۰۹

همکلاسی عبرت انگیز

                             زمانی که من سال دوم دبیرستان بودم، همکلاسی داشتن خیلی عبرت انگیز، او از دهات اطراف خراسان بود و با اینکه کلاس دوم دبیرستان بود، ازدواج کرده بود، آدم خیلی بدی هم بود، یک تیپ منفور بود، همه بچه ها از او نفرت داشتند، خیلی آدم بد دهن و بد کینه و بد قواره و بد هیکل و بد نیت و بد فکر بود، کلکسیون همه بدیها را داشت، خیلی شدید هم سیگاری بود و همچنین کچل، به او حمله می کردیم و می گفتیم که تو هم کچلی، هم سیگاری هستی و هم زن داری!    بعد از ده، دوازده سال او را در خیابان دیدم و با هم احوالپرسی کردیم و....دیدم که درست همان حرفهایی که به او می زدم، از پیشانی خودم بیرون آمده! هم کچل هستم، هم سیگاری ، و هم زن دارم!


پاورقی اسلام شناسی صفحه    54


دکتر علی شریعتی

سخنان پوران شريعت رضوي درباره 16 آذر و شهادت برادرش و دو دانشجوی دیگر

پوران شريعت رضوي:
چرا نبايد در حال حاضر دانشجويان ما اطلاع دقيقي از 16 آذر سال 1332 داشته باشند؟!!


پوران شريعت رضوي مي‌گويد: شريعتي، اولين بار با نام خانوادگي من، "شريعت رضوي"، پس از شهادت سه دانشجو در كريدور دانشكده‌ي فني دانشگاه تهران در 16 آذرماه 1332 كه هنگام ورود نيكسون (فرستاده‌ي مخصوص رييس جمهور وقت آمريكا) اتفاق افتاده بود، آشنا مي‌شود.

به مناسبت سالروز 16 آذر سال 1332 ، با وي كه خواهر شهيد آذر (مهدي) شريعت رضوي و همسر معلم شهيد دكتر علي شريعتي است، به گفت‌وگو پرداخته‌ايم.

آن‌چه در پي مي‌آيد بخشي از حاصل تلاش خبرنگار گروه تاريخ خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) براي گفت‌وگو با پوران شريعت رضوي است كه سال‌هاست سكوت را به حرف زدن ترجيح داده است. اين گفت‌وگو در آستانه‌ي پنجاهمين سالگرد شهادت برادرش تقديم به مخاطبان محترم مي‌شود:

وي در ابتدا شنيده‌هاي خود را از حوادث روز 16 آذر سال 1332 چنين ابراز داشت: زمزمه‌هاي سفر نيكسون به ايران باعث شده بود كه حكومت براي ايجاد خفقان در جامعه و از همه مهمتر در دانشگاه كه آن‌روز بستر تشنج بود، دانشگاه را از سه چهار روز قبل به نيروي نظامي مجهز كند. تا اينكه روز دوشنبه 16 آذر 1332 زنگ تفريح، سه تن از دانشجويان به تمسخر عده‌اي از سربازان پرداخته‌اند و همين امر نيز باعث شد كه سربازان در ابتدا به كلاس آن چند دانشجو وارد شدند و تقاضا كردند كه آنها را به بيرون از كلاس بفرستند كه امتناع استاد مربوطه باعث شد آنها در دفتر رييس دانشگاه حضور يابند و از او بخواهند كه اين سه تن را تحويل دهد.

اما رييس دانشكده نيز از تحويل سه‌دانشجو خودداري كرد، و معاون نيز بي هنگام زنگ را به صدا در مي آورد. در اين هنگام دانشجويان از كلاسها خارج شده و شروع به شعار دادن مي كنند و بعد هم تير و خون و ...

در اين ميان آذر(مهدي) شريعت رضوي، احمد قندچي و بزرگ نيا در كريدور كوچك دانشكده مورد اصابت گلوله قرار مي‌گيرند و درست زير يكي از همين ستونهاي فعلي دانشكده برادرم شهيد مي شود.

وي گفت: برادر ديگرش(غلامرضا) نيز در آن زمان دانشجوي دانشكده‌ي پزشكي دانشگاه تهران بوده است، كه وقتي به خانه برمي گردد اهل خانه به او مي گويند كه آذر هنوز بازنگشته است.

دكتر پوران شريعت رضوي در ادامه افزود: پدر و مادرم در آن زمان در مشهد بودند، غلامرضا به‌جستجوي آذر مجدد به دانشگاه برمي گردد و پس از جستجو تا ساعت 10 شب، به او خبر مي دهند كه آذر به همراه دو دانشجوي ديگر به شهادت رسيده است. از طريق سرهنگ فرجاد كه يكي از اقوام خانوادگيمان بود و نيز از سوي پدر "بزرگ‌نيا" كه ارتشي بود، متوجه شديم كه اجساد اين سه شهيد به قبرستاني در جاده‌ي خاوران منتقل شده است. سپس با وساطت اين دو، اجساد تحويل داده شدند. در اين فاصله دانشگاه تهران آرام و كلاسها تعطيل مي‌شود تا اينكه ...

وي در ادامه به برگزاري مراسم چهلم اين سه شهيد اشاره كرد و افزود: به مناسبت بزرگداشت چهلمين روز شهادت اين سه دانشجو از طرف حكومت اجازه داده شد كه اين سه خانواده مراسمي در محل دفن آنان( امامزاده عبداله(úع) شهرري) برگزار كنند به شرط اينكه آرامش برقرار باشد و ضمنا هر خانواده مي‌تواند تا 500 نفر ميهمان داشته باشد.

اين مراسم با استقبال گسترده‌ي دانشجويان همراه بود. به اين صورت كه از ميدان شوش تا امامزاده عبدالله(ع) خيابان مملو از جمعيتي بود كه همگي با قيافه‌اي افسرده به مراسم بزرگداشت اين سه دانشجو مي‌رفتند، البته دم درب امامزاده، مرحوم سرهنگ فرجاد و مرحوم سرهنگ بزرگ‌نيا با جابه‌جا كردن كارتها ميان ميهمانان باعث شدند كه عده‌ي كثيري در اين مراسم شركت كنند.

در اين مراسم عليرغم انزجار جامعه‌ي دانشگاهي از به آتش كشيدن دانشگاه و به خاك و خون كشيدن دانشجويان، هيچ‌گونه سخنراني و يا حركت خاصي صورت نگرفت، چرا كه خانواده‌ي سه شهيد مرتب از آنان مي‌خواستند كه خونسرد باشند و سكوت كنند.

چون حكومت وقت از آنان تعهد گرفته بود كه نبايد برعليه آنچه گذشته تظاهراتي انجام گيرد.

پس از اين مراسم نيز پيامهاي تسليت از جانب دانشجويان و حكمرانان ساير كشورها براي خانواده‌ي شهدا، فرستاده شد كه خانواده‌ي شريعت رضوي نمونه‌ي آنرا دارد.

همچنين شاه براي اينكه بر روي اين مسئله سرپوش بگذارد، اعلام كرد كه خانواده‌ي اين سه دانشجو اگر بخواهند مي‌توانند براي زيارت به كربلا بروند؛ كه پدر و مادر من به درخواست حكومت جواب منفي دادند و با فرستادن نامه‌ي پرگلايه‌اي اين درخواست را قبول نكردند.

وي در ادامه خاطر نشان كرد: تا مدتي مصاحبه‌هاي راديويي و مباحثي پيرامون اين موضوع در مجلات و مطبوعات به چاپ مي‌رسيد؛ در سالهاي اول سه خانواده در مزار اين سه دانشجو همديگر را ملاقات مي‌كردند و گويا خانواده‌ي شهيد بزرگ نيا به خارج رفتند و اكنون ما از خانواده‌ي شهيد قندچي هم خبري نداريم.

بعد از سالهاي اول انقلاب، عملا تنها عده‌ي معدودي از دانشجويان متعهد بر سر مزار اين سه شهيد حضور بهم مي رسانند و مراسم مختصري برگزار مي شود، در مطبوعات نيز فقط ستون مختصري به اين واقعه اختصاص مي يابد؛ در واقع آنها سربازان گمنامي هستند كه سالي يك‌بار ياد كوچكي از آنها مي‌شود.

حال اين سوال پيش مي‌آيد كه چرا نبايد در حال حاضر دانشجويان ما اطلاع دقيقي از روز 16 آذر سال 1332 داشته باشند؟!!

شريعت رضوي افزود:در سالهاي اخير در سالگرد 16 آذر زمانيكه بر سر مزار اين شهدا مي‌رويم ساعاتي را انتخاب مي‌كنيم كه با جوانان مواجه نشويم و مشكلي براي آنان به وجود نياوريم، توصيه ما به جوانان اين است كه به دور از شائبه‌هاي موجود در حالي كه بخشهايي از تاريخ در حال فراموشي است به تاريخ خود بنگرند و به خاطر بسپارند.

وي در پايان خاطر نشان كرد: مهدي (آذر) در خانواده‌اي مذهبي به‌دنيا آمد كه دفاع از مرز و بوم انگيزه‌اش بود، او نه ساله بود كه برادر بزرگش علي اصغر شريعت رضوي (طوفان) در سال 1320 در حال دفاع از وطن شهيد شد.

آذر هم پس از كودتاي 28 مرداد قبل از شهادت به خاطر مبارزات سياسي عليه حكومت شاه مدتي در زندان باغ شاه زنداني شد، او يك جوان مبارز ملي بود.

۱۳۸۹/۰۹/۰۷

آثار عرفانی علامه تهرانی

عشق قدیمی

ما واقبال صفحه 204   


عاشق ومعشوق اگر عشقی سالخورده و همراه با شناخت، اخلاص، شیفتگی، خشوع و پیوستگی را تجربه کنند، با یکدیگر همانند می شوند و بیگانگی دراین دو به یگانگی صفات و توحید شخصیت می رسد و این نه یک نظریه شخصی و استنباط ذوقی من که فرمان پیامبر است که:

 

                           تخلوقوا با خلاق الله!

واین عینا فرمان خداوند است:

                                      عبدی! اطعنی! حتی اجعلک مثلی.

بنده من ازمن اطاعت کن تا تو را مثل خود سازم!

۱۳۸۹/۰۹/۰۲

جوانمرد حتی دشمنیش هم جوانمردانه است

                        دشمنی که مردانه می جنگند، دلیرانه مقاومت می کند و به استقلال وعزت میهن خویش وفادار می ماند، هنگامی که دیگر قدرت جنگیدن را از دست داد، مردانه تسلیم می شود و به امضای تسلیم نامه خویش احترام می گذارد و ناجوانمردانه از پشت خنجر نمی زند و نامردانه پیمان خویش را نمی شکند.

دکتر شریعتی گفتگوهای تنهایی      877

۱۳۸۹/۰۸/۲۹

کروات اسلامی

باید توجه داشته باشیم استفاده از این کروات به هیچ وجه به معنای ترویج خشونت نمیتواند باشد به دلیل اینکه ذوالفقار امام علی(ع) هرگز در خدمت خشونت نبوده و آن شمشیر همواره برای دفع ظلم و ترویج عدالت به کار رفته است .
بولتن: کراوات اسلامی ،ابداع یک ایده پرداز ایرانی که با الهام از شمشیر ذوالفقار امام علی (ع) طراحی و به حدیث قدسی «لافتی الاعلی لاسیف الا ذوالفقار» مزین است ،در اداره ثبت مالکیت های صنعتی ایران به صورت اظهار نامه ثبت شده است.

مخترع این طرح آقای همت کمیلی می گوید: طرح کراوات اسلامی بر اساس این واقعیت که در جوامع اسلامی و به ویژه در درکشور ما، بسیاری از علمای اسلامی ومراجع عظام استفاده از کراوات را به دلیل مشابهت ظاهری با غیر مسلمانان جایز نمی دانند ،ارایه شده و علاوه بر داشتن زیبایی ظاهری کراوات، مبتنی بر ارزشهای اسلامی است.این طرح به تائید برخی ار آیات عظام هم رسیده است.

مخترع کروات اسلامی در توضیح این کروات گفت: باید توجه داشته باشیم استفاده از این کروات به هیچ وجه به معنای ترویج خشونت نمیتواند باشد به دلیل اینکه ذوالفقار امام علی(ع) هرگز در خدمت خشونت نبوده و آن شمشیر همواره برای دفع ظلم و ترویج عدالت به کار رفته است ، لذا جا دارد که ما شمشیر ذوالفقار را مقدس بشماریم و نمادی از آن بعنوان کروات اسلامی مورد استفاده قرار بدهیم.

۱۳۸۹/۰۸/۲۳

خدایا

مرحوم سید علی بهبهانی (ره) نقل می کند که سال ها قبل پدر بزرگم با کشتی عازم سفر حج شد . پدرم نقل کرد که کشتی بدون هیچ مانعی در وسط دریا از کار افتاد . ملّاحان  هر چه تفحّص کردند نقصی در کشتی نیافتند .

همه مسافران از توقف بدون علت کشتی مضطرب شده بودند که ناگهان ، بدون سپری شدن دقایقی ، حیوان عظیم الجثه ای سر از دریا بیرون آورد و خود را به کنار عرشه کشتی رسانید و طفل شیر خواری را که در قنداقه پیچیده شده بود به داخل کشتی گذارد  و به دریا فرو رفت !

کودک فقط لباس هایش تر شده بود و گریه میکرد ، ناخدای کشتی دستور داد قایق ها را به دریا بیندازند و جستجو کنند . یکی از ملوانان جریان را چنین باز گو کرد :

من نیز برای جستجو سوار بر قایقی شده و مشغول پارو زدن شدم تا اینکه خسته شدم خواستم برگردم ولی گویا کسی به من میگفت باز جلو برو . بالاخره از دور شبحی دیدم ، وقتی نزدیک آن شدم دیدم تخته بزرگی روی آب است و زنی محکم به آن تخته چسبیده.

 از او پرسیدم  : کجا بودی ؟

آیا کسی دیگر هم در این اطراف است ؟

گفت : من و شوهرم با حدود بیست نفر دیگر از جزیره ای به جزیره دیگر می رفتیم نا گهان دریا طوفانی شد و پس از چند روز سرگردانی روی آب ، کشتی ما در دریا فرو رفت . من فرزندم را در بغل گرفتم که اگر غرق شدیم با هم باشیم ، تا اینکه به تخته پاره ای چسبیدم ، ولی همسفرانم همه در دریا غرق شدند  . پس از لحظاتی یکی از همسفران خود را دیدم که با شنا خودش را به ما رساند و سوار بر این تخته شد.

 بعد از اینکه آرام شد ، دیدم زیر چشمی به من نگاه میکند از او ترسیدم ، بچه را بغل کرده و خود را جمع و جور کردم . اما دیدم جلو آمده میخواهد به من تعرض کند .!!!

به او گفتم : ما در وسط دریا گرفتاریم معلوم نیست که زنده بمانیم . آن وقت تو در فکر گناه و معصیت هستی ؟

آیا شرم نمی کنی ! ؟

بیا به جای گناه کردن به خدا متوسل شو ، تا اینکه از مرگ نجات پیدا کنیم . جوان گفت : فایده ای ندارد . دست از تو بر نمیدارم .

من هیچ راه فراری نداشتم زیرا اگر به عقب می رفتم در دریا غرق می شدم !

 آن جوان به من گفت : اگر نگذاری به خواسته ام برسم فرزندت را به دریا می اندازم !

پیش خودم گفتم : (شاید مرا تهدید می کند ) به او گفتم : اگر فرزندم را هم به دریا بیندازی تسلیم تو نمی شوم !
نا گهان دیدم جلو آمد بچه ام را از من گرفت و گفت : تسلیم نمیشوی ؟ !!

گفتم : هرگز !

او با کمال بی رحمی فرزندم را گرفت و به دریا انداخت . در آن حال با قلبی شکسته و سوز دل گفتم : خدایا

به خاطر اینکه معصیت نکنم فرزندم را از دست دادم !!    

مرا از دست این جوان نجات بده !

هنوز سخنم پایان نیافته بود که موجی آمد و جوان را به کام خود کشید و او هر چه دست و پا زد فایده نبخشید و غرق شد و به هلاکت رسید .
ملوان گفت : دیدم زن به گریه افتاد !

پرسیدم چرا گریه می کنی ؟

گفت : برای کودکم گریه می کنم .

گفتم : اگر او را ببینی می شناسی ؟

گفت : مگر ممکن است مادری فرزندش را نشناسد .

قایق را به کشتی رساندم ، زن همین که بچه را دید با شادی فراوان فریاد زد این فرزند من است ! دستش را به سوی خداوند بلند کرد و شکر الهی را به جا آورد  .

و این است لطف و رحمت خداوند بر آنانکه از دستورات خدا پیروی کنند !! امیدوارم این داستان آموزنده عبرتی برای همه ما باشد و در آخر حدیثی زیبا از پیامبر اکرم (ص) ، که ایشان می فرماید : 

کسی که چشمانش را از نگاه حرام به زنی پر کند ، خداوند در روز قیامت چشمانش را با میخهای آتشین و آتش پر مینماید و تا زمانی که خداوند بین مردم حکم می نماید ، به دین حالت خواهد بود.آنگاه دستور می رسد که او را به جهنم ببرید. ( در صورتیکه که توبه نکرده باشد )


منابع : ثواب الاعمال و عقاب الاعمال صفحه 615

۱۳۸۹/۰۸/۱۵

نمای زیبای اشترانکوه از فاصله ای نزدیک به 80 کیلومتر

از راست به چپ:


گل گل - گل ریزان - گل گهر و سن بُران


و البته یخچال زیبای چال کبود


تمامی این قلل بالای 4000 متر هستند و البته سن بُران که بلندترین قله ی اشترانکوه به حساب می آید حدود 4100 متر می باشد




---------
این تصویر از فراز قله ی سفید خانی اراک به ثبت رسیده


به واسطه ی غبار و آلودگی امکان ثبت چنین تصویری خیلی کم است

 
 

Sent to you by Ali via Google Reader:

 
 

via Ali Sharifi's Photos by nospam@example.com (Ali Sharifi) on 11/6/10

Ali Sharifi posted a photo:

2010-11-06 07:35:33.201053


 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۸۹/۰۸/۱۰

انجیل برنابا

سلام
این انجیل نسخه ای از انجیل است که اگر مسیحیان آن را قبول کنند باید مسلمان شوند
به همین دلیل آن را کفر آمیز و غیر واقعی می دانند
http://www.4shared.com/document/6l_URq-e/Enjile_Bernaba.html