۱۳۹۰/۱۰/۰۶

به کدوم گروه های سیاسی و عقیدتی رای ندهیم

سوال: به کدوم گروه های سیاسی و عقیدتی رای ندهیم !!!!!!!
جواب: من و تو بهتر میدونیم یا خدا و رسول و اولیاء !!!!؟؟؟؟؟ هر کدوم که خدا دوستوشون نداره به اونها رای نده !!!!
1 ان الله لَا يُحِبُّ الْخَائِنِينَ ﴿الأنفال: ٥٨﴾
2 ان الله لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ ﴿القصص: ٧٦﴾
3 ان الله لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ ﴿آل‌عمران: ٣٢﴾
4 ان الله لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ ﴿البقرة: ١٩٠﴾
5 ان الله لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ ﴿المائدة: ٨٧﴾
 6 ان الله لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ ﴿القصص: ٧٧﴾
 7 ان الله لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ ﴿الحج: ٣٨﴾
8 ان الله لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ﴿لقمان: ١٨﴾
 9 ان الله لَا يُحِبُّ مَن كَانَ خَوَّانًا أَثِيمًا ﴿النساء: ١٠٧﴾
 10 ان الله لَا يُحِبُّ مَن كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا ﴿النساء: ٣٦﴾
11 انه لا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ ﴿الروم: ٤٥﴾
 12 انه لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ ﴿النحل: ٢٣﴾
 13 انه لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ ﴿الأعراف: ٣١﴾
 14 انه لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ ﴿الأنعام: ١٤١﴾
 15 انه لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ ﴿الأعراف: ٥٥﴾
 16 انه لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ ﴿الشورى: ٤٠﴾‏»

منبع:
http://www.facebook.com/ali.daliliali

چند بار گفتم مشقاتو تمیز بنویس

معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا ...
دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت کنم!
دخترک چونه ی لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:

خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...

معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد..
(قدر زندگیه خودمان را بدانیم)

۱۳۹۰/۱۰/۰۵

مسلمان

جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت :
بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟
همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت :
آری من مسلمانم
جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ، پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد ، پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد
جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید :
آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟
افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند ، پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت :
چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود !!!

لا نسلم

هرچ گویی از بهانه لا نسلم لا نسلم

کار دارم من به خانه لا نسلم لا نسلم

گفته‌ای فردا بیایم لطف و نیکویی نمایم

وعده‌ست این بی‌نشانه لا نسلم لا نسلم

گفته‌ای رنجور دارم دل ز غم پرشور دارم

این فریب است و بهانه لا نسلم لا نسلم

گفت مادر مادرانه چون ببینی دام و دانه

این چنین گو ره روانه لا نسلم لا نسلم

گوییم امروز زارم نیت حمام دارم

می نمایی سنگ و شانه لا نسلم لا نسلم

هر کجا خوانند ما را تا فریبانند ما را

غیر این عالی ستانه لا نسلم لا نسلم

بر سر مستان بیایی هر دمی زحمت نمایی

کاین فلان است آن فلانه لا نسلم لا نسلم

گوییم من خواجه تاشم عاقبت اندیش باشم

تا درافتی در میانه لا نسلم لا نسلم

رو ترش کرد آن مبرسم تا ز شکل او بترسم

ای عجوزه بامثانه لا نسلم لا نسلم

دست از خشمم گزیدی گویی از عشقت گزیدم

مغلطه است این ای یگانه لا نسلم لا نسلم

جمله را نتوان شمردن شرح یک یک حیله کردن

نیست مکرت را کرانه لا نسلم لا نسلم

۱۳۹۰/۱۰/۰۴

قدمی پیش نهیم

‫روزی شیخ برای سخنرانی و ارشاد و موعظه خلق به مجلسی وارد شد و جمعی از مریدان شیخ در مجلس انتظار وی را می کشیدند 
شیخ در حالی که عبای خود را زیر بغل خود گرفته بود و عبایش بر زمین کشیده میشد در مجلس وارد شد 
ازدحام جمعیت جایی برای ورود تازه واردان در مجلس نگذاشته بود 
یکی از مریدان برخواست و بلند آواز داد که خدا رحمت کند کسی را که برخیزد و قدمی پیش نهد (تا جا باز شود)
شیخ که در حین بالا رفتن از منبر بود به سوی پایین روانه شد و از مجلس خارج شد 
مریدان را از فعل شیخ تعجب آمد و علت را پرسیدند 
شیخ گفت هر آنچه امروز می خواستم بگویم را این مرد گفت (خدا رحمت کند کسی را که برخیزد و قدمی پیش نهد)

حکایاتی از شیخ ابو سعید ابو الخیر 

۱۳۹۰/۱۰/۰۱

بسیار زیبا


        روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید: ملا ، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی ؟

        ملا در جوابش گفت: بله ، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم
        دوستش دوباره پرسید: خب ، چی شد ؟
        ملا جواب داد: بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری آشنا شدم
        که بسیار زیبا بود ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود
        به شیراز رفتم: دختری دیدم بسیار تیزهوش و دانا ، ولی من او را هم نخواستم ،
        چون زیبا نبود
        ولی آخر به بغداد رفتم و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و همینکه ، خیلی
        دانا و خردمند و تیزهوش بود . ولی با او هم ازدواج نکردم
        دوستش کنجاوانه پرسید: چرا ؟
        ملا گفت: برای اینکه او خودش هم به دنبال چیزی میگشت ، که من میگشتم

۱۳۹۰/۰۹/۳۰

وایتکس جهت ماندگاری شیر



 

             وایتکس در ایران کاربرد تازه ای پیدا کرده است: استفاده در گاوداری ها برای ماندگار کردن شیر.سلامت نیوز نوشته است: سئوال اینجاست که چرا بعضی از شیرهای پاستوریزه که بیشتر از 5 روز ماندگاری ندارند با وجود گذشت دو هفته همچنان سالم مانده و فاسد نمی شوند؟ آیا از بار میکروبی شیرهای ایرانی کاسته شده است و یا کارخانه های تولید کننده این شیرها چنان پیشرفت کرده اند که چنین شیرهایی را تولید می کنند؟یک منبع آگاه به سلامت نیوز گفته است: «سال گذشته اداره استاندارد و تحقیقات شهر اصفهان با مسئله عجیبی در خصوص شیرهای پاستوریزه روبرو شد.»«جریان از این قرار بود که شیرهای پاستوریزه بعد از حتی باز کردن درب آنها تا حدود 3 هفته ماندگاری داشتند و فاسد نمی شدند. با بررسی هایی که اداره استاندارد و تحقیقات صنعتی استان اصفهان به عمل آورد متوجه شدند که برخی از گاوداری ها از وایتکس برای ماندگاری بیشتر شیرهایشان استفاده می کنند و به دلیل اینکه وایتکس یک ضدعفونی کننده بسیار قوی است مانع فاسد شدن شیرهای پاستوریزه شده است.»«این ماده ضدعفونی کننده به شدت سرطان زا است و مصرف کنندگان این شیرها به عوارض آن دچار می شوند.»حال این سوال پیش می آید آیا نظارت کامل بر گاوداری ها و کارخانجات تولید کننده شیر پاستوریزه وجود دارد؟ آیا بعضی از شیرهای پاستوریزه ای که به مدت طولانی تر از 5 روز ماندگاری دارند از وایتکس در نگهداری آن ها استفاده می شود؟منبع: سلامت نیوزمن هم به عنوان يك دامپزشك با اين مسئله بارها برخورد كرده امآزمايشات معمول كارخانجات پاستوريزه هم توانايي رديابي ضدعفوني كننده هاي كلره ( مانند وايتكس) را ندارن.گزارش سلامت نيوز كاملا دقيق مي باشد.وقتي بيش ار 5 سال است ليستين خوراكي وارد ايران نشده و فقط ليستين صنعتی كه سرطانزا ومخصوص صنعت مي باشد وارد مي شود و تمام شكلات ها و شيريني هاي ما با حاوي ليستين است مي خواهيد دامدار ما از چه كسي اخلاق كاري بياموزد ؟!! (کاربرد لیستین در شکلات سازی است)       


Fw: *!* iust_che80 *!* داستان فوق العاده زیبای زنجیره ی عشق



        داستان فوق العاده زیبای زنجیره ی عشق


        یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمی گشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود. اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود
        اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم.
        .زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد، این واقعا لطف شماست
        .وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد، زن پرسید: "من چقدر باید بپردازم؟"
        .و او به زن چنین گفت
        "شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر هم به من کمک کرد. همونطور که من به شما کمک کردم. اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی.
        .نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه "
        .***
        چند مایل جلوتر زن کافه کوچکی رو دید و رفت تو تا چیزی بخوره و بعد راهشو ادامه بده ،ولی نتونست بی توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمتی بگذره که می بایست هشت ماهه باردار باشه و از خستگي روی پا بند نبود.
        او داستان زندگی پیشخدمت رو نمی دانست و احتمالا هیچ گاه هم نخواهد فهمید. وقتی که پیشخدمت رفت تا بقیه صد دلار شو بیاره ، زن از در بیرون رفته بود، درحالیکه بر روی دستمال سفره یادداشتی رو باقی گذاشته بود.
        وقتی پیشخدمت نوشته زن رو می خوند اشک در چشمانش جمع شده بود. در یادداشت چنین نوشته بود: "شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام و روزی یکنفر هم به من کمک کرد، همونطور که من به شما کمک کردم اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی.
        نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه".
        همان شب وقتی زن پیشخدمت از سرکار به خونه رفت در حالیکه به اون پول و یادداشت زن فکر می کرد به شوهرش گفت "دوستت دارم اسمیت همه چیز داره درست میشه.به دیگران کمک کنیم بلاخره یک جا یکی به ما کمک
        میکنه و قول بدیم که
        نگذاریم هیچ وقت زنجیر عشق به ما ختم بشه
        این داستان رو برای هر کس که دوست دارید بفرستید…
         نگذارید زنجیر عشق به شما ختم بشه
        
        عشقتون در فزون باد


۱۳۹۰/۰۹/۲۹

تخم مرغي رفته بود اينترويو

تخم مرغي رفته بود اينترويو
تا مگر کوکو شود يا نيمرو

تخم مرغي بود با شور و اميد
خواست تا مرغانه اي باشد مفيد

فرم استخدام را پر کرده بود
عکس هم همراه خود آورده بود

توي مطبخ از براي شرح حال
پشت هم کردند هي از او سوال:

- کيستي تو، از کدامين لانه اي؟
- بوده اي قبلاً در آشپزخانه اي؟

- کي ز پشت مرغ افتادي برون؟
- توي ماهيتابه بودي تاکنون؟

- تجربه داري و فرزي در عمل
- جاي ديگر کار کردي في المثل؟

- داغ گشتي توي روغن يا کره؟
- حل شدي در شنبليله يا تره؟

- با نمک فلفل بهم خوردي دقيق؟
- خوب کف کردي شدي کلاً رقيق؟

- پشت و رويت سرخ شد روي اجاق؟
- باد کردي از فشار احتراق؟

تخم مرغ اين حرف ها را که شنيد
روي وحشت زرده اش هم شد سفيد!

ژوري اينترويو هم بي مجال
لحظه‌اي غافل نميشد از سوال:

- گر "رزومه" داري و "سي.وي" بيار
- ورنه بيخود آمدي دنبال کار

- گر نداري توي کارت سابقه
- ردّ ردّي گرچه باشي نابغه

گفت لرزان تخم مرغ بينوا
نيست قانون شما بر من روا

خوب من تازه ز مرغ افتاده ام
صفرکيلومترم و آماده ام

هرکسي کرده ز يک جائي شروع
ميکند خورشيدش از يکجا طلوع

گر نه در جائي خودم را جا کنم
تجربه پس از کجا پيدا کنم؟

گر که مرواري نباشد در صدف
پس چگونه تجربه آرد به کف؟

گر که در ميدان نرفته کره اسب
تجربه را پس چه جوري کرده کسب؟

گفت "شف" با او که: - زر زر کافيه!
- بيش از اين هم ماندنت علافيه

ـ تخم مرغ هم اينقدر پر مدعا
- دست به نطقش را ببين بهر خدا!

- تجربه اول برو پيدا بکن
- بعد فکر پخت و پز با ما بکن

تخم مرغ بينوا با قلب خون
آمد از آن آشپزخانه برون

رفت غمگين، صاف پيش مادرش
تا که گرما گيرد از بال و پرش

گفت مادرجان مرا هم جوجه کن
جزو باند جوجه هاي کوچه کن

مرغ مادر گفت که: - دير آمدي
- پس چرا طفلم به تأخير آمدي؟

- من به تو گفتم بگير اينجا قرار
- تو خودت عازم شدي دنبال کار

- مهلت جوجه شدن شد منقضي
- پس چه شد کوکوپزي، نيمروپزي؟

تخم مرغ اشکش درآمد پيش مام
ماجرا را گفت از بهرش تمام

گفت در نيمروپزي گشتم کنف
چونکه از من تجربه ميخواست شف

سابقه يا تجربه با من نبود
آشپزخانه مرا ريجکت نمود

موعد جوجه شدن هم که گذشت
آه مادر بچه ات بيچاره گشت!

من از آنجا مانده، زينجا رانده ام
فاتحه بر هستي خود خوانده ام

رفت فرصت هاي عالي از کفم
حال ديگر کاملاً بي مصرفم

پس در اين دنيا به چه چيزي خوشم؟
ميروم الان خودم را ميکشم!

گفت مادر: - طفلکم قدقدقدا
- چند مدت صبر کن بهر خدا

- صبر کن طفلم بيايد نوبهار
- باز پيدا ميشود بهر تو کار

- گرچه اکنون فرصتت سرآمده
- تو نگو دنيا به آخر آمده

تخم مرغ آنجا به حال انتظار
ماند تا از ره بيايد نوبهار
×××
عيد نوروز، عيد پاک آمد ز راه
روي هر ميزي بساطي دلبخواه

شربت و شيريني و قند و نبات
تخم مرغ رنگ کرده در بساط

روي ميز خانه‌ي بانو بهار
يک سبد مرغانه خوش نقش و نگار

تخم مرغ ما نشسته آن ميان
ميفروشد فخر بر اطرافيان

از همه خوشرنگ تر، خندان و شاد
حرف هاي مادرش آمد به ياد:

- بهر هرکس در جهان قدقدقدا
- هست يک جا و مکان قدقدقدا

- نيست بي مصرف کسي قدقدقدا
- هست امکان ها بسي قدقدقدا

- هرکسي بايد بيابد جاي خود
- تا نهد جاي مناسب پاي خود

- پس تو هم توي مدار خويش باش
فارغ از مأيوسي و تشويش باش

- چون شبيه تخم‌مرغ است اين کره
- روز و شب گردش کند بي دلهره

- خود تو هم هستي عزيزم بيضوي
- در مدار خويش گردش کن قوي

- زندگي زيباست، زيبايش ببين
- هم ز پائين، هم ز بالايش ببين

تخم مرغ ما ز پند مادري
شادمان لم داد آنجا يکوري

گفت گر مطبخ به من ميداد کار
در کجا بودم کنون اي روزگار؟

گشته بودم جوجه گر روي حساب
اي بسا که ميشدم جوجه کباب

پس چه بهتر که بد آوردم زياد
حال راضي هستم و ممنون و شاد

۱۳۹۰/۰۹/۱۹

زیانکار ترین مردمان

بگو: «آيا شما را از زيانكارترين مردم آگاه گردانم؟» (103)
 [آنان‏] كسانى‏اند كه كوشش‏شان در زندگى دنيا به هدر رفته و خود مى‏پندارند كه كار خوب انجام مى‏دهند. (104)

کهف / 104-103


۱۳۹۰/۰۹/۱۴

لطفی کن و یاکریم‌ها را دریاب


جلیل صفربیگی        
 
ای عشق بیا که سینه‌هامان شد چاک
این النبأالعظیم؟» گشتیم هلاک
چشمی که تو را ندیده باشد کور است
خون شد دل ما، «متی ترانا و نریک»
 
در تاک مگر شراب پنهان نشده؟
در غنچه مگر گلاب پنهان نشده؟
ای بی‌خبران که منکر صبح شدید
در شب مگر آفتاب پنهان نشده؟
 
یک عمر تو زخم‌های ما را بستی
هر روز کشیدی به سر ما دستی
شعبان که به نیمه می‌رسد آقا جان!
ما تازه به یادمان می‌آید هستی
 
هم چاه سر راه تو باید بکنیم
هم اینکه از انتظار تو دم بزنیم
این نامه ی چندم است که می‌خوانی؟
داریم رکورد کوفه را می‌شکنیم
 
هر چند که خسته‌ایم از این حال نیا!
شرمنده! اگر ندارد اشکال نیا
ما خط تمام نامه‌هامان کوفی است
آقای گلم!زبان من لال نیا
!
سر تاسر جان ما پر از تب نشده
چون جام جنون ما لبالب نشده
ما منتظریم ماه کامل بشود
دور قمری چهارده شب نشده
 
آقا تو که خوب می‌توانی ما را
از این همه غربت برهانی ما را
لای کلمات ندبه پنهان شده ایم
تا اینکه بیایی و بخوانی ما را
 
این ماه که چون چراغ تو می‌سوزد
عمری است که در فراق تو می‌سوزد
خورشید که هر روز تو را می‌بیند
در آتش اشتیاق تو می‌سوزد
 
ای اصل امید! بیم‌ها را دریاب
بابای همه! یتیم‌ها را دریاب
هر چند خدا خودش کریم است آقا!
لطفی کن و یاکریم‌ها را دریاب
!
یک روز به یک اشاره بر می‌گردند
با دامنی از ستاره بر می‌گردند
روزی که ورق به نفع حق برگردد
اولاد علی دوباره بر می‌گردند
 
نه شرم و حیا نه عار داریم از تو
اما گله بی‌شمار داریم از تو
ما منتظر تو نیستیم آقا جان!
تنها همه انتظار داریم از تو
 
هر چند که بیمار تو هستیم همه
دیوانه ی دیدار تو هستیم همه
بین خودمان بماند آقا عمری است
انگار طلبکار تو هستیم همه
!
بر سینه اگر زدیم سنگت آقا!
هستیم اگر گوش به زنگت آقا
با این همه نیرنگ و ریا می‌ترسم
یک روز بیاییم به جنگت آقا
!
شد بسته در هر دو جهان از بس که...
خشکید زمین و آسمان از بس که...
بد نیست اگر کمی خجالت بکشیم
خون شد دل صاحب الزمان از بس که
...
هر روز به ما اگر که سر هم بزنی...
بر ریشه ی خواب ما تبر هم بزنی...
آقا تو که خوب می‌شناسی ما را
زنگ در خانه را اگر هم بزنی
...
از شنبه درون خود تلنبار شدیم
تا آخر پنجشنبه تکرار شدیم
خیر سرمان منتظر دیداریم
جمعه شد و لنگ ظهر بیدار شدیم
 
درسی که مرور می‌کنی عاشوراست
هر جا که عبور می‌کنی عاشوراست
ای وارث زخم‌های هفتاد و دو تن
روزی که ظهور می‌کنی عاشوراست
 
تا عشق پر از حضور در ما نشود
یک مرتبه نفخ صور در ما نشود
به معنی انتظار نایل نشویم
تا کرب و بلا مرور در ما نشود
 
از مزرعه‌های کوچک بعضی‌ها
برچیده شود مترسک بعضی‌ها
آقا خودمانیم چه کیفی دارد
وقتی بزنی به برجک بعضی‌ها
 
با آمدنت دل مرا دریا کن
این سوخته را جزیره ی خضرا کن
آقا تو مگر نه اینکه دنبال منی؟
من گمشده‌ام بیا مرا پیدا کن
 
گفتند که تک سوارمان در راه است
از اول صبح چشممان بر راه است
از یازدهم دوازده قرن گذشت
تا ساعت تو چقدر دیگر راه است؟
 
انگار نمی‌رسد به دریا جاده
در خویش زده همیشه در‌جا جاده
آقا نکند دیر شود آمدنت
من روی تو شرط بسته‌ام با جاده
 
ابری است هوا و بوی بارانی نیست
این عصر گرفته را که پایانی نیست
داریم همه فال تو را می‌گیریم
عکس تو درون هیچ فنجانی نیست
 
نه عین نه شین نه قاف می‌داند عشق
جز تو سخنی به لب نمی‌راند عشق
آواره ی کوه و دشت و صحرا هر روز
پشت سر تو نماز می‌خواند عشق
 
تا کی همه جا بدون تو غم بخوریم
پس کی تو می‌آیی آب زمزم بخوریم؟
این جمعه خدا کند بیایی آقا
یک نان و پنیر ساده با هم بخوریم
 
این مرد که در ره است باید اورا...
می ترسم اگر سرزده‌ آید اورا...
از هر که سراغ او گرفتم دیدم
در شهر کسی نمی‌شناسد او را
 
عمری است به‌دنبال جوابی دیگر
هر روز کشیده‌ام عذابی دیگر
هر شب به هوای دیدنت از خوابی
آسیمه دویده‌ام به خوابی دیگر
 
هر کس که هوای دوسـت در سر دارد
شمشیر نه!  قلب خویش را بردارد
در سنت شیعه نیست حتی به نماز
که دست به روی دست خود بگذارد


این تست رو امتحان کنید جالبه

۱۳۹۰/۰۹/۱۳

سه معمايی كه مايكروسافت نمیتواندحل كند!!!

1. هند کشف کرد که هیچ کس نمیتواند پوشه ای به نام CON را درهیچ قسمتی از کامپیوتر ایجاد کند. این چیزی خیلی عجیب... و باور نکردنی است.
 در مایکروسافت ، کل تیم نمی توانند پاسخ چنین اتفاقی را بدهند!!
همین حالا امتحان کنید،فولدری به نام CON را نمیتوانید ذخیره کنید.
 
 .2یک فایل تکست خالی باز کنید(کلیک راست،new text document) سپس متن Bush hid the facts را تایپ کرده و آنرا ذخیره کنید. پنجره را بسته و دوباره باز کنید.شکلی عجیب خواهید دید!!:surprised :
 
 .3موضوعی جالب و باور نکردنی که توسط برزیلیها کشف شد.
مایکروسافت ورد را باز کرده و عبارت زیر را تایپ کرده و دکمه اینتر را بزنید و سپس مشاهده کنید
=rand (200, 99)